همیشه به تو عشق ورزیده ام... …
از آن هنگام که زمان آغازیدن گرفت
از آن هنگام که باران باریدن گرفت
از آن هنگام که درد عشق تو را احساس کردم
بسیار شاد بودم
و ما از اشتیاق هم ترسیده بودیم
من همیشه به تو عشق ورزیده ام
هیچ کس دیگری در میان نبود
تو را شناختم پیش از آنکه خود را بشناسم
آه ! عزیز من ! من همیشه به تو عشق ورزیده ام
تو بسیار نزدیک ، برای آسایش من بودی
بسیار دور از دسترس بودی
به دور دست گام بر می داشتی
باید تو را نگاه می داشتم
می توانستی بمانی تا به تو بگویم !
من همیشه دوستت دارم
و هنگامی که تو مرا صدا می کنی ، این مرا به گریه می اندازد
ما هرگز زمان را برای « تو و من » نساختیم
اگر من همه آنها را دوباره زنده کنم
من هرگز نمی گذاشتم که پایان یابد ، من هنوز با تو بودم
آه خدا ، من تو را از دست دادم
با وجود اینکه ما راه های جداگانه ای را می رویم
هرگز دیدن رویا ، درباره تو را پایان نمی دهم
من همیشه به تو عشق ورزیده ام .